آشفتگی؛ نقدی بر فیلم زن و بچه

سعید روستایی استعداد نوظهوری بود که خیلی زود تا آستانه تبدیل شدن به یکی دیگر از جمعیت انبوه زباله‌سازان سینمای ایران رفت. جشنواره‌های خارجی فقط یکی از دلایلی است که روستایی را تبدیل به یک بیانیه‌نویس سیاسی کرد. پس از برادران لیلا حالا او با ساخت زن و بچه یک گام از این باتلاق فاصله گرفته است اما هنوز فاصله زیادی با اثر شاخص خود یعنی متری شش و نیم دارد.

زن و بچه ساختاری آشفته، پرترک و نامنسجم دارد، به گونه‌ای که اجازه نمی‌دهد مخاطب با اثر ارتباط پایدار و عمیقی برقرار کند. لحظه‌های کوتاه خوبی دارد مثل مواجه شدن بی‌پرده مهناز با پلیدی‌های پسرش در مدرسه پس از مرگ او یا عوض شدن تصمیم ناظم در دادگاه اما این موارد به گونه‌ای ساختارمند در فیلم تنیده نشده و ادامه پیدا نمی‌کنند. در سطح ماندن مخاطب ناشی از در سطح ماندن فیلم‌ساز است. شخصیت‌ها آن‌قدر متعدد هستند که مجال شخصیت‌پردازی کامل و عمیقی نمی‌یابند.

اگرچه برخی تصور کرده‌اند که روستایی چند چهارراه از جنوب شهر و آدم‌هایش فاصله گرفته و بالاتر آمده اما اینطور نیست. او فقط به لحاظ زمانی عقب‌تر رفته تا دوران نوجوانی، بلوغ و محیط بزرگ شدن یکی از همان آدم‌های رقت‌انگیز جنوب شهر را نشان بدهد. علی‌یار اگر زنده می‌ماند، یا می‌شد محسن ابد و یک روز و یا ناصر خاکزاد متری شش و نیم (با بازی نوید محمدزاده). آدم‌های اطراف علی‌یار نه‌تنها هیچ‌یک درست و درمان نیستند بلکه حماقت از سر تا پایشان می‌بارد. این شاید در ظاهر از بار گناهان پسرک بکاهد و تقصیر را به گردن آدم‌های زندگی‌اش سرازیر کند. با پدری غائب، مادری غافل، خاله‌ای کم‌تجربه و خام، مادربزرگی بی‌خیال و رفقایی قمارباز چگونه می‌توان زیست سالمی داشت؟! پس روستایی نشانه اول را به سمت جامعه می‌گیرد. اما آیا این فوران بی‌منطق حماقت که به‌عنوان مثال در مهری ظهور و بروز می‌یابد را هم می‌توان به جامعه نسبت داد؟ یک سکانس و چند دیالوگ باورناپذیر که هیچ، اگر نیمی از فیلم هم صرف توجیه حماقت مهری در ازدواج با مردی پنجاه ساله، خائن، هوس‌باز و آس و پاس می‌شد باز هم در کت کسی نمی‌رفت که چرا باید این کنش‌ها از شخصیت‌های فیلم سر بزند. وقتی شخصیتی ساخته نمی‌شود کنش‌های بازیگر هم روی هوا و بی‌منطق باقی می‌ماند.

ضعف فیلم اما محدود به شخصیت‌پردازی نیست. به نظر می‌رسد که در سال‌های اخیر و به‌خصوص پس از ماجراهای سیاسی 1398 و به دنبال آن 1401، روستایی دچار یک اعوجاج و آشفتگی ذهنی شده است که سخت بر هنر او سایه افکنده و هنوز نتوانسته خودش را پیدا کند. این اعوجاج را می‌توان در جای جای اثر اخیرش زن و بچه و یا حتی در برادران لیلا هم دید. جهان روستایی از متری شش و نیم تا زن و بچه سیاه‌تر، تلخ‌تر، ناامیدانه‌تر، نمادین‌تر و البته شلخته‌تر شده است و این ناآرامی و عصبانیت فروخورده نه توانسته اجازه ظهور هنر واقعی را به فیلم‌ساز دهد و نه توانسته همذات‌پنداری و همدلی مخاطب را برانگیزد.

در دنیای روستایی دیگر حتی یک آدم نیمه‌سالم هم پیدا نمی‌شود که بتوان به آن دل‌خوش بود. همه یا در سیاهی‌اند و یا رو به سیاهی. در نتیجه در چنین جهانی پس از تقلای بسیار و تلاشی مذبوحانه باید خسته شد و از پا درآمد و شرایط را پذیرفت. این سرنوشتی اجتناب‌ناپذیر است. حال که شر (حمید) در خانه و خانواده لانه کرده و توان مقابله با او نیست چه می‌توان کرد جز در آغوش کشیدن فرزند او و پذیرفتن اینکه یک علی‌یار دیگر قرار است تحویل جامعه شود. علی‌یاری حتی بدتر و شقی‌تر از اولی. در یکی از لحظات مضحک فیلم، مهناز به مهری می‌گوید که یعنی ما چهارتا زن _ بدون مرد_ در خانه نمی‌توانیم پسرت را بزرگ کنیم طوری که شبیه پدرش نشود؟ و آن‌ها پیش‌تر یک بار با بزرگ کردن علی‌یار نشان داده‌اند که در امر تربیت فرزند یکی از دیگری متخصص‌تر هستند! حال یک پدر نمونه که وصف آن پیش‌تر گذشت را هم باید به این خانواده اضافه کرد و سخت نیست پیش‌بینی آینده علی‌یار جدید.

اما در باب بازی پریناز ایزدیار که در این فیلم اصلاً بد نیست اما به‌طور اغراق‌آمیزی از او تعریف و تمجید شده است به نقل به مضمون صحبت‌های بیلی وایلدر پیرامون بازیگری بسنده می‌کنم. وایلدر در مصاحبه با کمرون کروو می‌گوید که هنرپیشه‌هایی که به آن‌ها توجه می‌شود و برنده جایزه‌ای می‌شوند، یا باید بشلند یا ادای عقب‌افتاده‌ها را در بیاورند و یا حتماً چیز خاصی باشد که در چشم همه فرو رود. کسی به بازیگری که تمام کارهای سخت را طوری انجام می‌دهد که انگار بسیار آسان است توجه نمی‌کند. هر کسی که نقش یک گوژپشت یا روان‌پریش را بازی کند از یک هنرپیشه نقش اول خوش قیافه اقبال بردن جایزه را بیشتر دارد.

محمدرضا چاوشی وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *