امیلیا پرز و جشنوارههای بربادرفته

این تصور که میشد بهترین فیلمهای سال را در جمع نامزدهای اسکار پیدا و تماشا کرد سالهاست که ترک خورده و حال که اسکار 2025 هم سپری شد، میتوانم بگویم که از آن ترکها هم دیگر چیزی باقی نمانده است. همهچیز پودر شده است. اگر چند فیلم متوسط را کنار بگذاریم، جمع بدترین آثار سال جمع است. این حقارت اسکار و جشنوارههای جهانی است که دیگر ارزشهای هنری و سینمایی برایشان اهمیتی ندارد. در چنین وضعیتی است که یکی از خزعبلترین و ضدانسانیترین آثار سال؛ «امیلیا پرز» میشود برنده گلدن گلوب، بفتا و نامزد اسکار.
امیلیا پرز محصول رویکرد غیرسینمایی جشنوارههای بزرگ جهانی در چند سال اخیر است. اگر آن سیاستهای غیرهنری، سیاسی و ضدانسانی که امروز برای همه روشن است وجود نداشت، احتمالاً امروز شاهد ساخت این فیلم هم نبودیم. از آن جایی که امیلیا پرز فرزند سیاستهای اخیر این جشنوارههاست میبایست توسط همانها هم حمایت شود. آنها محکوم به توجه نشان دادن و جایزه دادن به امیلیا پرز و امثال آن هستند چون علت خلق این آثار خودشان هستند.
فیلم تلاش میکند در طول دو ساعت، حس سمپاتی ایجاد کند با یک قاتل وحشی و رئیس باند تبهکاران که از قضا تشنه تغییر جنسیت هم هست. با یک جمله که «از بچگی همین را میخواستم» مجوز تغییر جنسیتش توسط دکتر صادر میشود و مخاطب هم میبایست همین را کافی بداند! اما معلوم نیست چرا خیلی زود همه چیز فراموش میشود و امیلیا همجنسگرا هم از آب در میآید. اما ای کاش ریختن قیمهها توی ماستها به همین جا ختم میشد. شخصیت اصلی و تهوعآور فیلم در همان حال که مشغول خیانت است، توقع دارد همسرش که از همه جا بیخبر است و گمان میکند شوهرش مرده در زندانی که او برایش ساخته محصور بماند. تمام روند فیلم نیز به گونهای پیش میرود که امیلیا را حق به جانب و مظلوم نشان میدهد تا به انتها. تا زمان مرگ.

اما در ادامه همان سیاستهای چند سال اخیر، جوایز زیاد و عجیب و غریبی به برخی فیلمهایی که مشخصه پررنگ آنها تلفیق ژانر بود داده شد نظیر «همه چیز همه جا به یکباره» و «انگل». شاید همین توجهات باعث شد که فاجعههایی همچون «جوکر: جنون مشترک» و همین «امیلیا پرز» خلق شوند. مشخص نیست چه اصراری وجود دارد که امیلیا پرز موزیکال باشد! اینکه ژانرهایی نامتجانس را به زور در یک فیلم بچپانیم هیچ هنر و ارزش جدیدی را نمیآفریند و کار سختی هم نیست. شما میتوانید به همراه یک کت زیبا، شلوارک خالخالی و یک رکابی بپوشید. چنین کاری غیرممکن نیست اما آیا حاصلش قابل تحمل است؟! امیلیا پرز آنقدر برای بهدست آوردن جایزه له له زده است که دیگر هیچ چیز از هنر یادش نمانده و تنها ملاکهای غیرهنری جشنوارهها را برای خود لیست کرده و یکی پس از دیگری در فیلم آورده است و حاصلش چنین ملغمهای است که تحمل 5 دقیقه از آن هم شکنجه است. پس از این فیلم باید تجدید نظری بنیادین در ارزش جوایز تمام جشنوارههایی که به این فیلم بها دادهاند کرد.