سرگرمی با حل مسئله؛ نقدی بر انیمیشن لئو

نمای افتتاحیه نمای بیرونی یک مدرسه کوچک است با تابلوی به مدرسه خوش آمدید. اما بیش از این نما صداهایی که گوینده‌شان را نمی‌بینیم جلب توجه می‌کند.

صدایی بزرگسال و جا افتاده می‌گوید: فردا روز باز شدن مدرسه و شروع کلاس پنجم است. ممکن است فکر کنیم یک معلم کلاس پنجم چنین می‌گوید. اما صدایی پیرتر و جاافتاده‌تر جواب می‌دهد: چی؟ یعنی باز باید ساعت 8 صبح بیدار شیم؟ مای مخاطب که احتمالا کودکیم داریم فکر می‌کنیم که: مگر معلم‌ها هم با صبح زود مشکل دارند؟ که صدای دیالوگ بعد را می‌شنویم: بیخیال. تو تمام تابستونو خواب بودی. مخاطب کودک ممکن است مشکوک شود و فعلا متوجه نشود دو حیوان، گوینده این دیالوگ‌اند و همچنان بخندد که پس معلم‌ها هم خواب را دوست دارند.

تصویر روی کل شهر پن می‌شود و کودکان کلاس پنجمی را می‌بینیم که درباره محصل آخرین سال در دبستان بودن آواز می‌خوانند.

کل اثر درباره سال‌های آخر کودکی و آغاز نوجوانی است. درباره بحران‌های این دوران و لزوم حل آخرین مشکلات این دوران تا فرد با دست پرتری به دوران نوجوانی که مسائل بیشتری دارد برود.

از بهترین نکات اثر همین است که با توجه به آنکه برای کودکان زیر دوازده سال ساخته شده هم سرگرمشان می‌کند هم به بهانه سرگرمی و شاد بودن و جذب کردن از خشونت یا عشق‌های کوچک شده‌ی جوانان در کار کودک استفاده نمی‌کند بلکه دغدغه آموزش مهارت حل مسئله را دارد و به راحتی همراه کودکان است تا به این مهم در حد مسائل کودکی‌شان دست یابند.

اصلا یکی از معیارهای انتخاب انیمیشن در هر جایی که به وسیله انیمیشن قرار است هرچیزی حتی زبانی دیگر به کودک آموزش داده شود همین است که آن انیمیشن با خشونت و هیجان کاذب همراه است یا با حل مسئله.

اثر با معرفی کودکان و کاراکتر مارمولکی پیر و بامزه به نام لئو جلو می‌رود خیلی زود اما نه آسان (برای مخاطب 10 ساله که تقریبا تازه تفریق اعداد بزرگ را یاد گرفته) متوجه سن مارمولک بامزه‌مان می‌شویم. اما همان لحظه نیز می‌دانیم او تا سال بعد قرار است بمیرد و این آخرین سال از زندگی اوست.

از طرفی به وسیله بازگویی زندگی‌های نزیسته لئو به خاطر تمام عمر در فقط یک نقش (پت دبستان) بودن خیلی نامحسوس و ناخودآگاه به مخاطب کودک اهمیت انتخاب راه و شغل، آموزش داده می‌شود و از طرف دیگر حس خوب کمک به دیگران به وسیله روند داستان برای کودک به نمایش گذاشته می‌شود.

بخاطر بارداری معلم اصلی، معلمی جایگزین سرکلاس می‌آید. او پیر است و احتمالا همسن و سال لئو . روشی قدیمی در پیش می‌گیرد. کتاب‌های حجیم را می‌آورد. چینش نیمکت‌ها را عوض می‌کند. تشویق را تقریبا تعطیل می‌کند اما تنها یک روش خوب دارد و آن این است که هر آخر هفته یک دانش آموز، حیوان کلاس را به خانه ببرد.

و داستان اصلی از اینجا شروع می‌شود:

لئو وارد زندگی هر کودک می‌شود در ابتدا فقط قصد دارد فرار کند و به زندگی‌های نزیسته‌اش برسد؛ تجربه کند و بعد بمیرد اما نمی‌تواند فرار کند و مربی حل مسئله کودکان می‌شود. تقریبا از همین جاست که متوجه می‌شویم معلم جایگزین واقعی همین لئو است نه آن معلم پیر جدید.

کودکان به واسطه حل مسائلشان روند خوبی را در کلاس نیز طی می‌کنند و همه موفقیت‌ها به پای خانم معلم جایگزین نوشته می‌شود.

تقریبا به اواخر داستان که می‌رسیم لئو و خانم معلم پیر در خانه خانم معلم باهم هم صحبت می‌شوند. اینجا انگار اثر جلوتر می‌رود و می‌گوید لئو و معلم پیر هردو یکی اند. شاید دو وجه از یکنفر. شاید ایگو و سوپرایگو. بحثی که بینشان درمی‌گیرد. روشی که ایگو در جسم خانم معلم انتخاب می‌کند و … همگی می‌تواند چنین برداشتی به ما دهد.

اثر کنار مفید بودن برای کودکان حتی برای مربیان و معلمان نیز فایده دارد. رمز تدریس خوب و معلم خوب بودن را آموزش می‌دهد اهم و مهم‌های تربیتی و رفتاری را به والد و مربی یادآوری می‌کند و در نهایت دوباره به مخاطب اصلی‌اش برمی‌گردد و با او با به سر رسیدن قصه‌ای که مارمولکش هم به خانه می‌رسد خداحافظی می‌کند.

فائزه نادری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *