پولهای بادآوردهای که اعتبار را به باد میدهد؛ نقدی بر سریال شکارگاه

شکارگاه یک نزول تدریجی برای نیما جاویدی نیست، که یک سقوط آزاد است. تماشای زوال کارگردان یکی از فیلمهای محبوبم؛ سرخپوست و حتی سریال موفق آکتور برایم خوشایند نیست و نمیتوانم نسبت به آن بیتفاوت باشم.
شکارگاه فیلمنامهای شکننده و لاغر دارد. قادر نیست مانند آثار قبلی جاویدی مخاطب را میخکوب کند و این نخستین ضعف کار است اما نه بزرگترینِ آن. کارگردانی شکارگاه سردستی و عجولانه است به گونهای که اگر نام جاویدی پشت اثر نبود گمان میکردم یک فیلم اولی کار را به دست گرفته است. تمام بازیها بد است. برخی بد و برخی بدتر. گویی اساساً کسی بالای سر بازیگران نبوده تا از آنها بازی بگیرد. تماشای آنها این حس را بر میانگیزد که مشتی نابازیگر سوسول و قرطی را از تئاتر شهر جمع کردهاند و آوردهاند سر این کار. با این بازیگران و بازیها و با این چهرهپردازی و گریم، صحبت از زمان قاجار یک شوخی بیش نیست. اصلا چه اصرار به این بود که بگوییم ماجرا مربوط به دوران قاجار است؟ آیا نمیشد همین روایت را امروزی کرد و در زمان حاضر به تصویر کشید که اینقدر همه چیز مضحک نباشد؟!
شکارگاه توهین فیلمساز به خودش است و آثار قبلیاش. هیچ اثری از جاویدی سرخپوست را نمیتوان در این سریال دید. اما توهین به آن اثر را چرا. صحنه بو کردن مداد توسط سرگرد جاهد در سرخپوست که تداعی شعلههای یک عشق واقعی بود را به یاد آورید که چطور تبدیل شده است به صحنه نخنماشده و داغان بو کردن سیگار توسط باغبان در یک عشق باسمهای. سخت بشود نقطه مثبتی که بتوان ادامه تماشای سریال را توجیه کرد در آن یافت.حتی موسیقی شکارگاه هم برای این اثر نیست و در همان کار قبلی؛ آکتور باقی مانده است.

اما دلیل این سقوط آزاد چیست؟ به طور حتم کسی که فیلمی چون سرخپوست را میسازد، فیلمسازی بلد است. توجه به جزئیات، بازی گرفتن و خیلی چیزهای دیگر را هم آموخته است. پس نمیتوان این وضعیت را به نابلدی نیما جاویدی نسبت داد. اما میتوان آن را به چیزی نسبت داد که زحمت کشیدن برای جزئیات را به حاشیه میراند و سازنده را تنبل و بدعادت میکند. دیگر کمیت مخاطب، رضایت او و برگشت هزینهها در اولویت نیست. چون سرمایهای عظیم و بادآورده وجود دارد. تا وقتی پولهای بادآورده فلان سرمایهگذار و پلتفرم هست، چه باک از کیفیت. اگر فلان بازی بد بازیگر را کات بدهیم و کار را به برداشت دهم و بیستم برسانیم چه عایدمان میشود؟ پول آماده است. پس میتوان با یک برداشت هم کار را جمع کرد و رفت سراغ پروژه بعدی. این است آفت جان نیما جاویدی. اکنون او بر سر یک دوراهی ایستاده است. میتواند با یک تجدید نظر اساسی به مسیر درست برگردد و بشود همان کارگردان با وسواس سرخپوست. یا میتواند با ادامه این رویه، اعتبار هنریاش را به حراج گذارد و برای مدتی کوتاه با پولهای بادآورده خوش باشد.