یا خدای آمون!؛ نقدی بر فیلم موسی کلیم الله

فیلم‌های تاریخی مخصوصاً تاریخ پیامبران علیهم‌السلام یک مشکل اساسی دارند که داستان آنها را همه از قبل می‌دانیم! لذا کار فیلمنامه‌نویس خیلی سخت است که بتواند کشمکش و تعلیق مناسبی در این داستان‌های تکراری ایجاد کند که حوصله مخاطب سر نرود و تا آخر با داستان همراهی کند. مثلاً یکی از روش‌ها برای انجام این کار، روایت داستان از نگاه یکی از شخصیت‌های فرعی است. این شخصیت به خودی خود اهمیت چندانی ندارد ولی صرف روایت داستان از نگاه او و رابطه‌اش با شخصیت اصلی یعنی پیامبر علیه‌السلام جذّاب است. موسی کلیم الله این کار را انجام نداده است. به جای آن، راه سخت‌تری را انتخاب کرده است. سعی کرده که همان داستان تکراری را حفظ کند و صرفاً با اضافه کردن جزئیات و ریزه‌کاری‌هایی کشمکش و تعلیق ایجاد کند. تا اینجای کار همچنان نمره قبولی را می‌گیرد. ولی مشکل این است که اینها جنبه داستانی و روایی ندارند بلکه صرفاً کلیشه‌های ژانر اکشن هستند. در نتیجه نقش فرمانده راموس و سربازان او خیلی مهم می‌شود.

اولاً خود شخصیت فرمانده راموس به غایت کلیشه‌ای بود. هیچ پرداخت و پیچیدگی و ظرافتی در طراحی احساسات و عواطف او صورت نگرفته بود که کمی شخصیت خاص و منحصر به فرد پیدا کند. صرفاً کلیشه یک فرمانده همیشه عصبانی و ظالم بود. شخصیتی کاریکاتوری و کمیک‌بوکی بود. مثلاً ذرّه‌ای تردید و تزلزل در او نمی‌بینیم که کمی واقعی شود و رسماً یک شخصیت کمیک‌بوکی است. بازیگر آن هم اساساً کمدین بود و مناسب این نقش نبود. جزئیاتی که فیلم برای او نمایش می‌داد جزئیات شخصیتی و داستان و کشمکش نبود بلکه صرفاً جزئیات اکشن بود. مثلاً سکانس آخر فیلم که در رود نیل شیرجه می‌زند تا به سبد برسد و بعد یک تمساح به او حمله می‌کند! سوال این است که اینها چه آورده‌ای از لحاظ داستانی و روایی برای فیلمنامه دارند؟ چه غنای محتوایی و مضمونی به فیلمنامه می‌بخشند؟ چه غنای احساسی و دراماتیکی به فیلمنامه می‌بخشند؟ هیچ. البته تعلیق درست می‌کنند و نگرانی و استرس و اضطراب یوکابد را بیشتر نشان می‌دهند و کمی برای پرداخت شخصیتی او مناسب هستند. ولی غیر از آن نقشی ندارند.

بهتر بود وقت و زمان فیلم که طولانی هم بود، صرف پرداخت شخصیت‌ها و رابطه‌های آنها می‌شد. مثلاً شخصیت آنابیس به خوبی پرداخت نشد. ما خصوصیت ویژه و منحصر به فردی از او نمی‌بینیم و صرفاً کلیشه‌ای از یک ساحر و افسونگر از او نمایش داده می‌شود. بهتر بود رابطه دونفره او با فرعون بیشتر نمایش پیدا می‌کرد و یک ملاقات چهره به چهره با هم می‌داشتند تا شخصیت فرعون هم همزمان پرداخت می‌شد. چالش‌ها و کشمکش‌های فرعون و نگرانی و استرس و اضطراب او در این ملاقات دونفره بیشتر پرداخت می‌شد. شخصیت آنخ مائو کاهن اعظم هم زیاد پرداخت نشد و نقش چندانی در هدایت فرعون و تأثیرگذاری بر او نداشت. نقش هامان هم زیاد پرداخت نشد. نقش عمران پدر موسی به عنوان کاتب دربار هم پرداخت نشد و چالش و کشمکش چندانی با درباری‌ها پیدا نکرد. در حالی که مثلاً دوربین می‌توانست با تمرکز بر حالات چهره او در هنگام شنیدن نقشه‌های خبیث درباری‌ها در مورد بنی اسرائیل، نگرانی و کشمکش او در مورد حفظ جان فرزندش را نشان دهد تا ما با احساس بیشتری با او همراهی کنیم.

یکی از شخصیت‌ها که تا اندازه‌ای پرداخت شد و کمی جذّاب بود، فوعه بود. فوعه که خودش پسری نداشت، کم کم خواستار به دست آوردن موسی شد. همان اول که علائم بارداری را در یوکابد دید، گزارش نکرد. بعد هم خودش موسی را به دنیا آورد و دوباره گزارش نکرد. آنجا با دیدن موسی تازه به دنیا آمده عاشق او شد. در آخر هم در کنار رود نیل به یوکابد پیشنهاد داد که موسی را به فرزندی قبول کند تا جان او حفظ شود. از این طریق یوکابد را در یک دوراهی بین انتخاب به آب انداختن موسی و یا تحویل موسی قرار داد. خود شخصیت یوکابد، تنوع احساسی از خودش نشان نمی‌داد و وضعیت را مصنوعی می‌کرد. مدام فقط نگران بود و استرس و اضطراب داشت. باید کمی هم می‌خندید و با موسی بازی می‌کرد. عمران هم همینطور. مثلاً حتی با هارون بازی می‌کردند.

در مجموع فیلم موسی کلیم الله با مشکل اساسی فیلم‌های تاریخی یعنی تکراری بودن داستان و ناتوانی در خلق کشمکش، تعلیق و عمق احساسی مواجه است. برای حل این مشکل، به جای روش‌هایی مانند روایت از زاویه دید یک شخصیت فرعی، به بازسازی همان روایت شناخته‌شده با شخصیت‌های اصلی بسنده کرده است. آن هم صرفاً با افزودن جزئیاتی از نوع کلیشه‌های ژانر اکشن نه جزئیاتی روایی با عمق دراماتیک. این کار منجر به پرداخت ضعیف به روابط و احساسات شده است و شخصیت‌پردازی فیلم را تک‌بعدی کرده است.

حسین بیانی مقدم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *