وقتی تجربه‌ای از آموزش، به تصویر درمی‌آید!؛ نقدی بر فیلم اتاق معلمان

فیلم «اتاق معلمان» ساخته‌ی ایلکر چاتاک، با روایتی ساده اما چندلایه، تماشاگر را نه فقط در موقعیت یک معلم، بلکه در دل تجربه‌ای انسانی قرار می‌دهد که در آن، زیستن، دیدن و مقاومت، به‌شکلی آرام و بی‌ادعا، اما عمیق، شکل می‌گیرند. این فیلم، تنها درباره‌ی یک بحران در مدرسه نیست؛ بلکه درباره‌ی مواجهه‌ی فردی است با ساختاری که روزمرگی، بی‌حسی و بی‌عدالتی را نرمال‌سازی کرده است.

کارلا نواک، معلم جوان و ایده‌آل‌گرا، نماینده‌ی این پرسش بنیادین است: چگونه می‌توان در سیستمی فروبسته، هنوز انسان باقی ماند؟ پاسخ فیلم، نه در شعار، که در نمایش فرایندی تدریجی از فرسایش، تأمل و تصمیم شکل می‌گیرد؛ چیزی که تنها با نگاه پدیدارشناسانه می‌توان آن را درک کرد.

دیدن در این فیلم، دیدن صرف بصری نیست؛ بلکه نوعی درگیر شدن با هستی پدیده‌هاست. دوربین جودیت کافمن با دقتی شاعرانه، نه فقط فضاها و چهره‌ها، بلکه تنش‌ها، تردیدها و گسست‌های درونی را ثبت می‌کند. قاب‌بندی‌های محدود، راهروهای بسته، اتاق‌های بی‌روح و سکوت‌های کشدار، همه و همه به ما نشان می‌دهند که چگونه فضاهای آموزشی می‌توانند به فضاهای انجماد و اختناق بدل شوند.

در این میان، بازی لئونی بنش در نقش نواک، تجسم کامل نوعی حضور آگاهانه است. نواک تنها آموزش نمی‌دهد؛ او زیست می‌کند، انتخاب می‌کند، پس‌زده می‌شود، اما وا نمی‌دهد. نگاه او به دانش‌آموزان، نه از موضع دانای کل، که از منظر مشارکت و همدلی است. اما دقیقاً همین نگاه، در برابر سیاست‌های خشک، انضباط‌محور و کنترل‌گرای مدرسه، به مسئله‌ای خطرناک بدل می‌شود.

فیلم از ما نمی‌خواهد که با نواک همدردی کنیم، بلکه ما را در معرض تجربه‌ی او قرار می‌دهد. همان‌گونه که در پدیدارشناسی، درک پدیده مستلزم تعلیق داوری و بازگشت به خودِ تجربه است، اینجا نیز مخاطب باید لحظه به لحظه با نواک هم‌راه شود، نه صرفاً او را ببیند. فیلم دعوت می‌کند تا از پوسته‌ی پیش‌داوری‌ها عبور کرده، نظم ظاهری مدرسه را به پرسش بگیریم. آن‌چه فیلم را متمایز می‌کند، توانایی‌اش در خلق تجربه‌ای است که از مرزهای موضوعی فراتر می‌رود. مسأله، فقط آموزش نیست، یا تنها درباره‌ی فاشیسم پنهان در نظام‌های ظاهراً مترقی نیست؛ بلکه درباره‌ی نسبت ما با حقیقت، با اخلاق، با تصمیم‌گیری در لحظه‌های بحران است.

در «اتاق معلمان»، ما با تجربه‌ای مواجهیم که پدیده‌ی «مدرسه» را نه به‌عنوان مکان، بلکه به‌عنوان نحوه‌ای از بودن آشکار می‌سازد. مدرسه، در این روایت، محل مواجهه‌ی روزمرگی و معنا، سیاست و اخلاق، سکوت و فریاد است. کارلا نواک، برخلاف بسیاری دیگر، نمی‌خواهد در این وضعیت بی‌صدا باقی بماند. او حتی وقتی سکوت می‌کند، سکوتش حامل فریاد است.

فیلم، مخاطب را به خیالبافی دعوت نمی‌کند؛ بلکه به بازاندیشی در امر آشنا فرا می‌خواند. مدرسه‌ای که در آن همه چیز به ظاهر سر جای خودش است، در واقع فضایی است از جدایی، بی‌اعتمادی و بحران. اما همین فضا، در نگاه کسی که هنوز توان رویاپردازی و شجاعت ایستادن دارد، می‌تواند دگرگون شود.

در نهایت، «اتاق معلمان» ما را در برابر این پرسش قرار می‌دهد: آیا هنوز می‌توان معلم بود؟ نه فقط به‌عنوان شغل، بلکه به‌مثابه‌ی شیوه‌ای از بودن، از دیدن، از بودن با دیگران. این فیلم، به‌جای پاسخ، تجربه‌ی این پرسش را به ما می‌دهد. و این، همان چیزی است که آن را به اثری پدیدارشناسانه بدل می‌کند: فراخوانی به تجربه‌ی دوباره، به دیدن دوباره، و به پرسیدن دوباره‌ی آن‌چه فکر می‌کردیم می‌دانیم.

عرفان گرگین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *